داستان واقعی از جن.ازدواج با جن

خداوند از شنونده قرآن بلاهای دنیایی را برطرف میکند و از قرائت کننده آن بلاهای آخرت را 

امام حسن عسگری(ع) 

 

 

 

این داستان بر گرفته از کتاب “دانستنیهایی درباره جن”

تالیف حضرت حجته السلام والمسلمین حاج شیخ ابوعلی خداکرمی

ماجرایی واقعی درباره ی ازدواج جن با انسان نقل شده که از این قرار است: 

ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد:

مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد. در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم . لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نموده اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد .

ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند . در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است

.روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت.این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد.تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد.آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود. 

منبع : راد اس ام اس

 

 

نماز شب چهارم ماه رمضان 

 

هشت رکعت و د هر رکعت بعد از حمد بیست مرتبه سوره قدر.حضرت امیر (ع) میفرمایند کسی که این نماز را بخواند بلند میگردد عمل او در این شب به عمل هفت پیغمبری که رسالات پروردگار متعال را به انجام رسانیده باشد 

 

نماز شب پنجم ماه رمضان 

 

دو رکعت و در هر رکعت بعد از حمد پنجاه مرتبه سوره توحید و بعد از سلام صد مرتبه صلوات.حضرت علی علیه السلام میفرمایند کسی که این نماز را بخواند در قیامت همراه من وارد بهشت میشود 

 

 

راستی نظر یادتون نره ممنون 

 


 

مطالب مرتبط: 

  1. اقتدار ایران-منشور حقوق بشر کورش کبیر 
  2. زمین و جو آن 
  3. مطلب خیلی خیلی جالب در مورد مثلث برمودا 
  4. ایا انیشتین بعدی یک ایرانی خواهد بود  
  5. بنای زیرزمینی زیبای ایتالیا، تعداد عجایب جهان را به عدد ۸ رساند 
  6. مطلب خیلی خیلی جالب در مورد میدان مغناطیسی بدن انسان 
  7. جنگ ستارگان(تکنولوژی هارپ) 
  8. عجایبی از حیات وحش و علم 
  9. 119 علامت ظهور مهدی(عج) 
  10. گوشه ای از نجوم
نظرات 4 + ارسال نظر
نازپری-فروزان سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ

بعد از مدتها
اومدم اومدم یه سری بهت بزنم
با این قصه جن منو ترسوندی
فعلا بای

negar جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ http://mysteriouslove77.blogfa.com/

مچکرم عزیزم ولی لطف کن با عنوان وبم لینک کن ممنون راستی از اونجایی که شما فوران لینک هستید اگر موافق باشید شما منو اولین لینک بزارید منم اولین لینک میزارم
و در آخر = یادت نره تو قسمت tools web بهم امتیاز بدی مرسی بای

امید چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ب.ظ

بد نبود.

شهره دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:43 ب.ظ http://chehreh1378.blogfa.com

سلام خوب بود ب وب منم سر بزنید زاینم آدرسش
chehreh1378.blogfa.com

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد