شیعه در زمان ظهور

امام صادق سلام الله علیه: إنّ قائمَنا إذا قامَ مَدَّ اللَّهُ عزّوجلّ لِشیعتِنا فی أسْماعِهِم وأبْصارِهِم ، حتّى (لا) یکونَ بینَهُم وبینَ القائمِ بَریدٌ، یُکلِّمُهُم فیَسْمَعونَ، ویَنظُرُونَ إلیهِ وهُو فی مکانِهِ.

هرگاه قائم ما قیام کند، خداوند عزّوجلّ، گوش ها و چشم هاى شیعیان ما را چنان تیز مى کند که میان آنها و قائم، پستچى لازم نیست. او با آنان سخن مى گوید و آنها مى شنوند و آنها او را در همان جایى که هست، مى بینند.

منبع: میزان الحکمة/محمدی ری شهری/ح 1335

اقسام کفر

ابـو عـمـر زبـیـرى گـویـد: بـه حـضرت صادق علیه السلام عرضکردم : مرا آگاه فرما بـایـنـکه کفر در کتاب خداى عزوجل (قرآن ) بچند وجه است ؟ فرمود: کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است :
کـفر حجود (و انکار ربوبیت ) و ان بر دو قسم است ، و کفر بترک کردن آنچه خداوند بآن فرمان داده ، و کفر برائت (و بیزارى جستن ) و کفر نعمتها.
امـا کـفـر حـجـود: پـس همان انکار بربوبیت است ، و آن گفتار کسى است که مى گوید: نه پروردگارى است و نه بهشتى و نه دوزخى ، اینها دو دسته از زندیقان هستند که بایشان دهـریـه گـویـنـد، و آنـهـایـنـد کـسـانـیکه گویند: (((و هلاک نکند ما را جز دهر))) (و خداوند گـفـتـارشـان را در قرآن مجید در سوره جاثیه آیه 24 حکایت کند) و آن دینى استکه براى خـداى بـسـلیـقـه و نـظـر خودشان ساخته اند، بدون اینکه بررسى و تحقیق و کاوشى در اطـراف آنـچـه مـیـگـویـنـد بـکـنند، خداى عزوجل دنبال آن فرماید: (((نیستند جز اینکه پندار کـنـنـد))) (یـعـنـى پـنـدارنـد) مـطلب همانطور است که آنها گویند، و نیز فرماید: (((همانا آنـانـکـه کـافـرنـد یـکسان است بر ایشان بترسانیشان یا نترسانیشان ایمان نیاروند))) (سوره بقره آیه 6) یعنى بتوحید خداوند (کافر شدند) پس این یکى از وجوه کفر.
و اما وجه دیگر: آن انکار با معرفت است ، و آن اینست که منکر با اینکه میداند مطلب حق است انـکـار کـنـد، و بـا ایـنـکـه مـطـلب نـزد او ثـابـت شـده ، و خـداى عـزوجـل در ایـن بـاره فـرمـوده است : (((و انکار کردند آنها را در حالیکه یقین بدانها داشت دلهـاى ایـشـان ، از روى سـتـمـگـرى و سـرکـشـى ، (سـوره نمل آیه 14) و نیز خداى عزوجل فرموده است : (((وبدند (یهود مدینه ) که از پیش (از آمدن پـیـغـمـبـر (ص ) پـیـروزى مـى جـسـتند بر آنانکه کفر ورزیدند، و چون آمد ایشان را آنچه شـنـاخـتـه بـودنـد، بدان کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافرین باد))) (سوره بقره آیه 89) این بود تفسیر دو وجه (کفر) جحود و انکار.
و وجـه سـوم از وجوه کفر: کفر بنعمت (یعنى کفران نعمت ) است و اینست گفتار خداى تعالى کـه از سـلیـمـان حـکـایـت کـنـد کـه (فـرمـود): (((ایـن از فـضـل پـروردگـارم بـاشـد تـا مرا بیازماید که آیا شکرم بکنم یا کفران ورزم ، و آنکه شکر کند جز این نیست که براى خویشتن سپاسگزارى ، و آنکه کفران کند همانا پروردگار مـن بـى نـیاز و گرامى است ))) (سوره نمل آیه 40) و نیز فرماید: (((اگر شکر گزارید بـیـفـزایـم شـما را و اگر کفر ورزید همانا عذاب من سخت است ))) (سوره ابراهیم آیه 7) و نـیـز فـرمـایـد: (((پـس یـاد کـنید مرا تا یاد کنم شما را و مرا شکر کنید و کفر نورزید))) (سوره بقره آیه 152).
و وجـه چـهـارم از وجـوه کـفـر: تـرک آن چـیـز اسـت کـه خـداى عـزوجـل بـدان فـرمـان داده ، و ایـنـسـت گـفـتـار خـداى عـزوجـل (((و هـنـگـامیکه گرفتیم پیمان شما را که نریزید خونهاى خود را و بیرون نکنید همدیگر را از دیار خویش پس اقرار کردید و شما بر آن گواه بودید، سپس اینکه شمائید کـه مـیـکـشید همدیگر را و بیرون مى کنید گروهى را از خانه هایشان پشتیبانى جوئید بر ایـشـان بـگـنـاه و سـتـم و اگـر بـا سـیـرى آنها را نزد شما آورند فدیه از ایشان دهید در حالیکه حرام است بر شما بیرون راندن ایشان آیا ایمان آورید ببعضى از کتاب (تورات ) و کـافر شوید ببعضى از آن ؟ چیست کیفر آنکه از شما این کار را بکند؟))) (سوره بقره آیـه 84 85) پـس خداوند اینها را بسبب ترک آنچه باو فرمان داده کافر دانسته ، و نسبت ایـمـان بـآنـا داده ولى از آنها نپذیرفته و آن ایمان نزد خداوند براى ایشان سودى ندهد، پـس فرموده : (((پس چیست کیفر آنکه از شما این کار را بکند جز خوارى در زندگانى دنیا و روز رسـتـاخـیـز بـر گـردانـده شـود بـسـوى سـخـت تـریـن عـذاب و خـدا غافل نیست از آنچه شما میکنید))).
وجـه پـنـجـم از وجـوه کـفـر: کـفـر (بـمـعـنـاى ) بـیـزارى اسـت ، و ایـنـسـت گـفـتـار خـداى عـزوجـل کـه (در سـوره مـمتحنه آیه 4) از حضرت ابراهیم (علیه السلام ) حکایت کند (بقوم خـود فـرمـود:) (((مـا کفر ورزیدیم بشما و پدیدار شد میان ما و شما دشمنى و کینه براى همیشه تا آنگاه که شما ایمان بخداى یگانه آورید))) یعنى ما از شما بیزاریم ، و خداوند در آنجا که (داستان ) شیطان و بیزارى جستن او را از دوستانش از آدمیزاده در قیامت یاد میکند فرماید: (((جز این نیست که شما بر گرفتید بتانى را بجز خدا بدوستى میان خویش در زنـدگـانـى دنیا پس روز قیامت کفر ورزد برخى از شما ببرخى و لعن کند برخى از شما برخى را، (سوره عنکبوت آیه 25) یعنى بیزارى جوید برخى از شما از برخى .

گمراهی یا گمراهان

هـاشـم صـاحـب بـریـد گـویـد: مـن بـا مـحـمـدبـن مـسـلم و ابو الخطاب گردهم بودیم پس ابوالخطاب به ما گفت : چه گوئید درباره کسى که امر امامت را نشناسد؟ من گفتم : هر که آنـرا نـشناسد کافر است ، ابوالخطاب گفت : کافر نیست تا حجت بر او اقامه شود و چون حجت بر او اقامه شد و آنرا نپذیرفت آنگاه کافر است ، محمد بن مسلم به او گفت : سبحان الله اگـر نـپـذرد و انـکـار هـم نکند کافر است ؟ اگر انکار نکند کافر نیست ، گوید (این جـریـان گـذشـت تا به حج رفتیم ) همین که حج کردم خدمت حضرت صادق (علیه السلام ) شـرفـیـاب شـدم و جـریـان را خـدمـتـش عرضه داشتم ، فرمود: تو اکنوى هستى ولى آن دو غایبند موعد شما (هر سه ) امشب نزد جمره وسطى درمنى باشد.

گوید همینکه شب شد من و محمد بن مسلم و اءبولخطاب خدمتش رفتیم ، پس حضرت بالشى برداشت و بسیهه نهاد (و بر آن تکیه زد) سپس بما فرمود: شما درباره خدمتکاران و زنان و خاندان خود چه گوئید؟

آیـا شـهـادت و گـواهـى بـیگانى خدا یگانه ندهند؟ عرض کردم : چرا، فرمود: آیا گواهى نـدهـنـد که محمد (ص ) رسول (و فرستاده ) خدا است ؟ عرض کردم : چرا، فرمود: آیا آنچه شـمـا بـر آنید (از شناسائى امام و امر امامت ) آنها مى شناسند و میفهمند؟ عرض کردم : نه ، فرمود: آنها در نظر شما چگونه هستند؟ عرض کردم : هر که امر امامت را نشناسد کافر است .

فرمود: سبحان الله ؛ آیا اینان که سر راههاى (ى مکه و غیر آن ) و کنار آبها(ى چاه و غیره مـنـزل کـرده انـد) ندیده اى ؟ عرض کردم : چرا، فرمود: آیا نیستکه اینها نماز مى خوانند و روزه مـیگیرند و حج میکنند؟ آیا نیستکه گواهى دهند که معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد (ص ) رسولخدا است ؟ عرضکردم : چرا، فرمود: آنچه شما برآنید (از اءمرا است ) میدانند؟ عـرضـکردم : نه ، فرمود: آنها در نزد شما چگونه هستند؟ عرض کردم : هر که این امر امامت را نشاسد کافر است .

فـرمـود: سـبحان الله ؛ آیا اینان که سر راهها(ى مکه و غیره آن ) و کنار آبها(ى چاه و غیره مـنـزل کـرده اند) ندیده اى ؟ عرض ‍ کردم : چرا، فرمود: آیا نیستکه اینها نماز مى خوانند و روزه میگیرند و حج میکنند؟ آیا اینستکه گواهى دهند که معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد (ص ) رسولخدا است ،

عـرض کـردم : چـرا، فـرمـود: آنچه شما بر آنید (از اءمر امامت ) میدانند؟ عرض کردم : نه ، فـرمـود: آنها در نزد شما چگونه هستند؟ عرض کردم : هر که این امر امامت را نشناسد کافر است .

فـرمـود سـبـحـان الله : آیـا تـو خـانـه کـعـبـه و طـواف کـنـنـدگـان آن اهـل یمن و آویختن آنها را بپرده کعبه ندیده اى ؟ عرض کرد: چرا، فرمود: آیا گواهى ندهند کـه معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد (ص ) رسولخدا است و (آیا) نماز نخوانند و روزه نگیرند و حج نکنند؟ عرض کرد: چرا، فرمود: آیا آنچه شما بر آیند (از امر امامت ) میدانند؟ عـرض کردم : نه ، فرمود: درباره آنها چه گوئید؟ عرض کردم : هر که نشناسد (امر امامت را) او کافر است .

فرمود: سبحان الله : این گفتار خوارج است ، سپس فرمود، اگر بخواهید آگاهتان کنم ؟ من عـرض کـردم : نـه ، پـس فـرمود: همانا براى شما بد است که چیزى را تا از ما نشنیده اى بگوئید: من فهمیدم که حضرت ما را بگفتار محمد بن مسلم وا میدارد.


شــرح :
مـجـلسـى (ره ) گـویـد: عقیده صاحب برید این بوده که هر که امر امامت را نشناسد چه حجت بر او قائم شود و چه انکار هم بکند یا نکند کافر است ، ولى عقده محمد بن مسلم این بوده کـه در صـورتـى کـافـر اسـت کـه انـکـار کند، و اگر انکار نکند کافر نیست ، و این همان واسـطـه بین ایمان و کفر است که متضعف و گمراه نامیده شود، و گویا مقصود از کافر در اینجا کسى است که احکام کفر مانند نجاست و عدم جواز مباشرت و نکاء و غیره آن بر او بار بـاشـد چـنـاچه برخى از اصحاب گفته اند و گرنه در استحقاق عقوبت و خلود برخى از آنان در آتش خلافى نیست .
و این که حضرت فرمود: (((این گفتار خوارج است ))) زیرا آنها گویند: هر که گناه کبیره کـنـدو اصرار بر صغیره کند کافر است و از اسلام بیرون رود و سزاوار کشتن است ، و از ایـن رو بـکـفـر امـیـرالمـؤ مـنـین (علیه السلام ) در قصه حکمیت حکم کنند، با اینکه خود آنها حـضـرت را بـر قـبـول حـکـمـیـت وا داشـتـنـد، و او را مـجـبـور بـر قـبـول حـکـم آن مرد احمق و جائر و دشمن امیرالمؤ منین (علیه السلام ) کردند، و با اینکه آن بزرگوار بطور مطلق بحکم آنان رضا نداد، بلکه در صورتى که بر طبق کتاب و سنت حـکـم کـنـند رضایت داد، و آن دو ملعون بر خلاف کتاب و سنت حکم کردند و آنچه آن حضرت (عـلیـه السـلام ) انـجـام داد معصیت نبود و تفصیل این مطلب را در کتاب کبیرمان گفته ایم . فـیـض (ره ) گـویـد: ایـن کـه راوى حـاضـر نـشـد کـه حـضـرت صـادق علیه السلام بحق آگاهشان کند براى این بوود که دانست که حضرت بر خلاف عقیده او بگوید، و آنگاه نزد آن دو نفر که طرف نزاعش بودند رسوا شود از این رو حاضر نشد و شاید پیش خود مطلب را قبول کرده بود و از حرف سابقش برگشته است .

منع همنشینی با گناهکاران

  1. حـضـرت صـادق عـلیه السلام فرمود: براى مؤ من سزاوار نیست که در مجلسى بنشیند که خداوند در آن مجلس نافرمانى شود و آن مؤ من قدرت بر بهمزدن آن مجلس نداشته باشد.
  2. جـعفرى گوید: شنیدم حضرت ابوالحسن علیه السلام بمن فرمود: چرا مینگرم که تو نزد عـبـدالرحـمـن بـن یـعـقوب هستى ، (جعفرى ) عرض کرد: او دائى من است ؟ حضرت فرمود: او درباره خدا سخن ناهموارى گوید؟ خدا را (بصورت اجسام و اوصاف آن ) وصف کند؟ پس یا بـا او هـمـنشین شو و ما را واگذار یا با ما بنشین و او را ترک کن عرضکردم : او هر چه مى خواهد بگوید بمن چه زیانى دارد وقتیکه من نگویم آنچه را که او گوید؟ ابوالحسن علیه السـلام فـرمـود: آیـا نـمـى تـرسـى از ایـنـکـه بـه او عـذابـى نـازل گـردد و هـر دوى شـما را فرا گیرد؟ آیا ندانى (داستان ) آنکس را که خود از یاران مـوسـى عـلیـه السـلام بـود و پـدرش از یاران فرعون ، پس هنگامیکه لشکر فرعون (در کـنار دریا) بموسى (و یارانش ) رسید، (آن پسر) از موسى جدا شد که پدرش را پند دهد و بـمـوسـى (و یـارانش ) ملحق سازد، و پدرش براه خود (در لشکر فرعون ) میرفت و این جوان با او (درباره مذهبش ) ستیزه میکرد، تا اینکه هر دو بکنارى از دریا رسیدند و (همینکه لشـکـر فرعون غرق شدند) آندو نیز باهم غرق شدند، خبر بموسى علیه السلام رسید، فرمود: او در رحمت خدا است ولى چون عذاب نازل گردد از آنکه نزدیک گنهکار است دفاعى نشود.
  3. حضرت صادق علیه السلام فرمود: با اهل بدعت رفاقت و هم نشینى نکنید تا نزد مردم چون یکى از آنها محسوب شوید، رسولخدا (ص ) فرمود: انسان بر کیش دوست و رفیق خود است .
  4. حـضـرت صـادق عـلیـه السـلام حـدیث شده است که فرمود: رسولخدا (ص ) فرموده است : هـرگـاه پـس از مـن اهـل ریـب و بـدعـت را دیدید بیزارى خود را از آنها آشکار کنید، و بسیار بـآنـهـا دشـنـام دهـیـد، و دربـاره آنـه بـد گـوئیـد، و آنـهـا را بـا بـرهـان و دلیـل خـفـه کـنـیـد که (نتوانند در دل مردم القاء شبهه کنند و) نتوانند بفساد در اسلام طمع کـنـنـد، و در نـتـیـجـه مـردم از آنـهـا دورى کـنند و بدعتهاى آنها را یاد نگیرند، و خداوند در بـرابـر ایـن کـار بـراى شما حسنات بنویسد و درجات بنویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد.

    شــرح :
    مـجـلسـى (ره ) گوید: گویا مقصود از اهل ریب آنهائى هستند که در دین شک کنند. و مردم را با القاء شبهات بشبه اندازند، و گفته شده : که مقصود کسانى هستند که پایه دین آنها بـر گـمـان و اوهـام فـاسـده بـنـا نـهـاده شـده مـانـنـد عـلمـاى اهل خلاف ؛ سپس کلام مصباح اللغة را در معناى بدعت ذکر کرده ، و پس از آن فرماید: بدعت در عـرف شـرع بـآن چـیـزى گـویـند که پس از رسولخدا (ص ) پدیدار گشته و درباره خـصـوص آن نصى نرسده و داخل در تحت دستورات عمومى هم نباشد یا بطور خصوص یا عـمـوم از آن نـهـى شـده ، پـس آنـچـه در عـمـومـات (واجـبـه یـا مـسـتـحـبـه ) داخـل اسـت بـدعـت شـامـل آن نـگـردد مـانـنـد سـاخـتـن مـدارس و امـثـالش کـه داخـل در عـمـومـات (مـسـتـحـبـه ) سـکـنا دادن بمؤ من و کمک کردن بآنه است ، و مانند تاءلیف کـتـابهاى علمى که داخل در کمک بعلوم شرعیه است ، و مانند (پوشیدن یا دوختن ) جامه ها و یـا خـوردن غـذاهـائى کـه در زمـان رسـول خـدا (ص ) نـبـوده کـه داخـل در عـمـومـات حـلیـت (زیـنـت و اءکـل ) اسـت و نـهـیـى دربـاره آن نـرسـیـده ، و آنـچـه داخـل در ایـن گـونـه عـمـومـات است تا بدان خصوصیتى ندهند بدعت نیست ، و گرنه اگر بصورت خاصى انجام دهند که دلیل و نصى نداشته باشد بدعت گردد، مانند اینکه نماز بـهـتـریـن مـوضـوعـسـت و در هر وقت و زمان انجام آن مستحب است اما اگر همین نماز را در وقت مـخـصـوص و مـکـان مـخـصـوص و رکـعـات مـخـصـوصـى بـدون دلیـل و نـصـى بـجـا آورد بدعت گردد (مانند دستوریکه عمر براى جماعت خواندن نمازهاى نافله شبهاى ماه رمضان داد، و خود او هم گفت : خوب بدعتى است ) و هم چنین سایر کارها، و اینکه اهل سنت بدعت را مانند احکام پنجگانه (واجب ، مستحب ، حرام ، مکروه ، مباح ،) پنج قسمت کـرده انـد بـراى تصحیح همان گفتار عمر است (چنانچه رسولخدا (ص ) فرموده است : که هـر بـدعـتـى گمراهى است ، و هر گمراهى راهش بدوزخ است ، و آنچه عمر کر از بدعتهاى مـحرمه است زیرا پیغمبر (ص ) از جماعت در نافله نهى فرموده بود، پس این تقسیم ، آنان را نـفـع نـبـخـشـد، سـپـس مـرحـوم مـجـلسـى (ره ) کـلام شـهـیـد (ره ) را در ایـن بـاره نقل فرموده که آنهم نظیر کلامى است که گذشت .
  5. حـضـرت صـادق عـلیـه السـلام فـرماید: براى مسلمان سزاوار نیست که با فاجر (هرزه ، تباهکار، نافرمان ) و نه با احمق و نه با دروغگو رفاقت کند.


شرح یک حدیث خیلی جالب

حـضـرت بـاقـر عـلیـه السـلام فـرمود: رسولخدا (ص ) فرموده : پنج چیز است که اگر بـآنها برخورد کردید از آنها بخدا پناه برید: هرگز در مردمى زنا پیدا نشود که آن را آشـکـارا کـنـنـد جـز ایـنـکه در ایشان طاعون و دردهائیکه در گذشتگان آنها سابقه نداشته پـدیـدار گـردد، و از پـیـمـانـه و تـرازو کـم نـگذارند جز اینکه بقحطى و سختى مخارج زنـدگـى و سـتـم سـلطـان گرفتار شوند، و از دادن زکوة منع نکنند جز اینکه آمدن باران آسـمـان بر آنها ممنوع گردد و اگر بخاطر چهار پایان نبود هیچ باران بر آنها نبارد، و پـیـمـان خـدا و رسـولش را نـشـکـنـند جز اینکه خداوند دشمنانشان را بر ایشان چیره کند و بـرخـى امـوالشـان را بـگـیـرد، و بـغـیـر آنـچـه خـداى عزوجل نازل کرده حکم نکنند جز اینکه خداوند کشمکش و ستیزه میان آنها قرار دهد.
شــرح :
مجلسى (ره ) گوید: بعضى گفته اند که بر هر گناهى عقوبتى مناسب با آن مترتب شده زیـرا در اولى ضـایـع کـردن نـسـل اسـت و بـا طـاعـون کـه مـوجـب قـطـع نـسـل اسـت مـنـاسـب اسـت ، و در دومـى چـون مـقـصـود در کـم فـروشـى ازدیـاد مـال اسـت بـا قحطى و سختى و جور سلطان مناسب است ، و در سومى چون از دادن آنچه که خـدا بـوسـیـله آب بـآنـهـا داده جـلوگـیـرى کـرده انـد یـا جـلوگـیـرى نـزول باران مناسب است ، و در چهارمى ترک عدل مناسب با تسلط دشمن است ، ترک نمودن شـریـعـت و پـشـت پـا زدن قـوانـین حقه مناسب با وقوع ظلم میان ایشان و غلبه بعضى بر بعضى است .

2-و نـیـز حـضرت باقر علیه السلام فرمود: که در کتاب رسولخدا یافتیم (نوشته بود): هـر گـاه پـس از من زنا پدیدار شود مرگ ناگهانى فراوان گردد، و هرگاه از پیمانه و تـرازو کـم شـود، خـداونـد آنـان را بـقـحـطـى و کـمـى (خـوار و بـار و سـایـر وسـائل زنـدگـى ) مـاءخـوذ دارد، و هـرگاه از دادن زکاة دریغ کنند، زمین برکات خود را از زراعـت و مـیـوه هـا و مـعـادن هـمه آنها (از آنان ) دریغ کند، و هرگاه در احکام بنا حق حکم کنند همکارى در ستم و عدوان کنند (و بستم همدیگر دچار شوند) و چون پیمان شکنى کنند خداوند دشـمـنـشـان را بـر آنـان مـسـلط کـنـد، و چـون قـطـع رحـم کـنـنـد خـداونـد امـوال (و ثـروتـها) را در دست اشرار قرار دهد، و چون امر بمعروف و نهى از منکر نکنند و پـیـروى از نـیـکـان اهـل بین من ننمایند خداوند اشرار آنان را بر ایشان مسلط گرداند، پس نیکان آنها دعا کنند و مستجاب نشود.
توضیح :
مـجـلسـى (ره ) گـویـد: ایـنـکـه قـطـع رحـم سـبـب افـتـادن امـوال در دسـت اشـرار اسـت بتجره رسده و براى آن اسبابى نهانى و ظاهرى است ، و عمده اسباب نهانى آن قطع لطف خداوند از ایشان است و از جمله اسباب ظاهرى آن اینستکه آنها در جـلوگـیـرى از سـتـم هـمـکـارى نـکـنـنـد پـس اشـرار بـر آنـهـا چـیـره گـردنـد و اموال آنها را بگیرند.

روایتی جالب در مورد خلف وعده

هـشـام بـن سـالم گـویـد: از امـام صـادق علیه السلام شنیدم که مى فرمود: وعده مؤ من به بـرادر (دیـن ) خـود نذرى است که کفاره ندارد، پس هر که بآ وفا نکند بمخالفت وعده با خدا برخاسته و خود را در غضب او انداخته ، این است گفتار خدایتعالى که (فرماید:): (((اى کـسـانـیـکـه ایمان آورده اید چرا گوئید آنچه را نکنید چه دشمنى گرانى است نزد خدا که بگوئید آنچه را نکنید))) (سوره صف آیه 2 3).


شــرح :
مـقـصـود از گـفـتـار حـضرت که فرمود:(((نذرى است که کفاره ندارد))) بحسب ظاهر براى تـغـلیـظ و اهـمـیـت آن بـر سـایـر نذرها است ، و حمل بر تخفیف و سبکتر بودنش از نذرهاى دیگر، خلاف ظاهر و سیاق عبارت است ، مجلسى (ره ) گوید: اینکه فرمود: (((فبخلف الله بـداء))) بـراى ایـنـسـت کـه خـداونـد از بـنـدگـان پـیـمـان گـرفـتـه کـه بـدسـتـوراتـش عـمـل کنند و نواهى او را ترک نمایند، و چون دستور بوفاء بعهد داده و از خلف و عده نهى فـرمـوده ، پـس آنـکـس کـه خـلف وعـده کـند با عهد خدا مخالف کرده ، سپس در تفسیر آیه و شـاءن نـزولش گـفـتار مفسرین و مختار خود را نقل فرموده که جمعى گفته اند آیه درباره مـنـافـقین و مخالفین نازل شده و ذکر آن بطول انجامید و از وضع ترجمه و شرح ما خارج است .


منبع:اصول کافی

سه حدیث جالب و شرح آن

1-در باب کیفیت نشستن در مسجد


حـضـرت صـادق (ع ) فـرمـود: تـکـیـه زدن (بـر دستها) در مسجد رهبانیت (یعنى گوشه نشینى ریاضت ) عرب است ، همانا مجلس است و عبادتگاهش خانه او است .

شــرح :
رهـبانیت بمعناى گوشه گیرى و عزلت از دنیا و ریاضت کشیدن است ، و در حدیث است که پـیـغمبر (ص ) فرمود: رهبانیت در اسلام نیست ، و این روى این جهت بوده که ترسایان ، از دنـیـا و اهـل آن کناره گیرى مى کردند و تن خود را مانند مرتاضان بانواع شکنجه و عذاب دچـار مـى کـردنـد تـا روح خـود را تـقـویـت کـنـنـد، و اسـلام از ایـن نـوع عـمـل جـلوگـیـرى فـرمـود، و مـحـتـمل است که مقصود از این حدیث این باشد که رهبانیت عرب بـایـنـسـت که در مسجد باین کیفیت بنشینند (که دستها را بجاى عصا براى بدن تکیه گاه کنند) و خلاصه منظور از این حدیث مدح این وضع از نشستن است ، و ممکن است مذمت از این نحو نـشـسـتـن بـاشد و مقصود این باشد که چنانچه رهبانیت بدعتى بود که ترسایان گذارده بـودنـد، ایـنـگـونـه نـشـسـتـن نـیـز در مـسـجـد از بـدعـتـهاى عرب است ، و مجلسى (ره ) این احـتـمـال دوم را ظـاهـر دانـسـتـه ، ولى بـنـظـر مـى رسـد کـه احـتـمـال اول ظـاهـر بـاشـد چـنـانـچـه در حـدیـث آمـده اسـت کـه رسول خدا (ص ) فرمود: رهبانیت امت من نشستن در مساجد بخاطر انتظار نماز است .


2-در باب عطسه

صفوان بن یحیى گوید: در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم پس آنحضرت عطسه زد، مـن بـاو گـفـتم : (((صلى اللّه علیک ))) دوباره عطسه زد من گفتم : (((صلى اللّه علیک ))) بـراى سـومـیـن بـار عـطسه زد و من گفتم : (((صلى اللّه علیک ))) و عرض کردم : اگر مـانـند شما (امام معصومى ) عطسه زد همانطور که ما بهم میگوئیم (((یرحمک الله ))) آنطور بـگوئیم یا اینطور که من میگویم ؟ فرمود: چرا مگر نمیگوئى : (((صلى اللّه على محمد و آله )))؟ عـرضـکـردم : چـرا، فـرمـود: (تـو مـیـگـوئى )؟ (((ارحـم مـحـمـدا و آل محمد))) (یعنى پس از آنکه میگوئى : (((صلى اللّه على محمد و آله )))، دنبالش میگوئى : (((ارحـم مـحـمدا و آل محمد))) و این هر دو طلب رحمت است بدو لفظ: یکى بلفظ (((یرحمک الله ))) و دیـگـر بـلفـظ (((ارحـم محمدا و آل محمد))) از فیض ره ـ) سپس فرمود: آرى محققا خـداونـد بـر مـحـمـد صلوات و رحمت فرستاده و جز این نیست که صلوات ما بر او براى ما رحمت و تقرب بخدا است .

شــرح :
یـعـنـى بـاکـى نـیست هر کدام یک از این دو لفظ را بگوئى زیرا هر دو بمعناى طلب رحمت خـداوند است و محتمل است معناى فرمایش امام علیه السلام این باشد که (((صلى اللّه علیک ))) بـهـمـان مـعـنـاى (((ارحـم مـحـمـدا و آل مـحمد))) است که آنهم از لحاظ معنا بازگشتش به (((یرحمک الله ))) است پس هر دو لفظ داراى یک معنى است .


احمد بن محمد بن ابى نصر گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود: دهن دره از شیطان است و عطسه از خداى عزوجل است .

شــرح :
مـجـلسـى (ره ) گـویـد: ایـنـکـه دهـن دره را از جـانـب شـیـطان دانسته براى آنست که دهن دره بـواسـطـه سـنـگـیـنـى بـدن و پـرى شـکـم و سـسـتـى و میل آن بخواب است ، و مقصود حضرت بازداشت مردمان است از آنچه باعث پدید آمدن دهن دره اسـت مـانـنـد پـرخـورى و سـیـرى و مانند اینها که انسان را از طاعات سنگین کند و از انجام خـیـرات کـسل نماید، و فیض ‍ (ره ) گوید: جهتش اینست که پیدایش آن از غفلتى است که از واگـذاردن خـداونـد شـخـص را بـحـال خـود پـدیـد آمـده ، زیـرا کـه چـون خـداونـد بـنـده را بحال خود گذارد از یاد خدا غافل شود (و نشانه اش دهن دره است ) و اما وجه اینکه عطسه از طـرف خـدا اسـت ایـن است که اوست که بنده اش را وادار بعطسه کرده تا آن بنده هنگام زدن عطسه بیاد خدا افتد، و ذکر او را بگوید و این معانى است که از حدیث آینده استفاده شود.

ادامه مطلب ...